بدون تردید، پیشگام و طلایه دار، بنیان گذار و نخستین نظریه پرداز بیداری اسلامی در ملل مسلمان، سیدجمال الدین اسدآبادی است که بر دو مولفۀ استبداد داخلی و استعمار خارجی در جوامع اسلامی متمرکز شده است. با وجود این، جریان بیداری اسلامی آرام آرام خود را در بطن جامعۀ ایران تقویت و تثبیت کرده است. به طوری که با راهبرد مردم محوری امام خمینی و راهبرد مقاومت آیت اله خامنه ای به جریان مسلط ایران و منطقۀ بزرگ خاورمیانه تبدیل شده است. بر همین اساس پژوهش حاضر به مبانی نظری بیداری اسلامی و کاربست آن در جامعۀ اسلامی پرداخته است. نتایج پژوهش بیانگر آن است که امام خمینی با آسیب شناسی درست رویکردهای پیشین بیداری اسلامی به خصوص اندیشه های سیدجمال الدین اسدآبادی و اتخاذ راهبردی دقیق، آن را در عرصۀ عمل به پیروزی رساند. رویکرد سیدجمال الدین اسدآبادی به منزلۀ یک رویکرد از بالا به پایین و رویکرد امام خمینی به عنوان یک رویکرد پایین به بالا به شمار می آید. به گونه ای که سیدجمال رویکرد خود را بر آگاهی پادشاهان و سلاطین گذاشت و بذر خود را در زمین سوختۀ آنها کاشت. با وجود این، امام خمینی رویکرد خود را بر آگاهی مردم و توده های اجتماعی گذاشت و بذر خود را دردل جوانان کاشت و با بهره گیری از خلاقیت چشمۀ جوشین جوانان، ابتکارات، مبارزات و تلاش های آنها و بسیج توده های مردمی پیروز شد. پس از آن نیز آیت اله خامنه ای با رویکرد بنیان گذاری تمدن نوین اسلامی، جنبش بیداری اسلامی را در منطقۀ غرب آسیا، به پدیدهای فراگیر تبدیل نمود و در این راستا بر راهبردهایی نظیر جنبش نرم افزاری و تولید علم، ترویج و تبیین فرهنگ جهادی و گفتمان مقاومت و پایداری تأکید نموده است. در عین حال، با انتخاب یک استراتژیست نظامی قدرتمند به نام سردار سلیمانی، راهبرد محور مقاومت را به عنوان بازوی اجرائی تحقق بیداری اسلامی و شکل گیری تمدن نوین اسلامی شکل داده است. مهم ترین اقدامات سردار سلیمانی جهت فراگیری بیداری اسلامی، تمرکز بر مسائل منطقه ای در عراق و سوریه و لبنان و یمن و افغانستان، شناسایی هسته هایمقاومت، پیوند هسته های مقاومت و تبدیل آنها به حلقه های مقاومت، قرار دادن هسته های مقاومت در درون یکدیگر و تبدیل آنها به زنجیرۀ مقاومت و در نهایت تشکیل جبهۀ محور مقاومت مبتنی بر نیروهای مردمی بوده است. به بیان دیگر، شکل گیری محور مقاومت را می توان